۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

ريسمان سست عدالت

التماس‌هايش را ريخت توي كاسة چشمش
و نگاه لرزانش را به دست‌هايت دوخت

آن‌قدر به چكش عدالتت خيره ماند
كه زمان رد بودنش را گم كرد


.