چشمهايش را كور كرد
تا ديگر درختهاي سـيــبي كه كاشته بودي را نبـيند
اما...
خواب ديدن كه چشم بينا نميخواهد
.
تا ديگر درختهاي سـيــبي كه كاشته بودي را نبـيند
اما...
خواب ديدن كه چشم بينا نميخواهد
.
ذهنيتهای يك پاستيلخور حرفهای
شور وجود تو... حس تنفس از هوايي که در گوشهاي از آن تو نفس ميکشي